Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - برترين ها: يک آنجلينا جولي هست که يک مادر مجرد است و هرج و مرج روزانه شش بچه و ضربه روحي حاصل از جدايي از برد پيت را مديريت مي کند؛ يک آنجلينا جولي ديگر هست که بعد از آخرين فيلم سينمايي اش، فيلم اوريجينالي محصول شبکه نتفليکس درباره نسل کشي کامبوج، به لطف ملت کامبوج، از اين رو به آن رو شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

حالا جولي در عمارت جديدش در لس آنجلس، تنش بين اين دو آنجلينا و دليل اينکه زندگي اش ديگر هرگز نرمال نخواهد شد را با ما در ميان مي گذارد.

مثل بيشتر چيزهايي که شامل آنجلينا جولي مي شوند، قدم گذاشتن به خانه او، تجربه اي نادر است تا جائي که آدم از خود مي پرسد آيا اين واقعيت دارد يا محصول هماهنگي هايي بسيار دقيق است. دروازه عظيم ورودي خانه لُس فِليز، که جولي به تازگي اين عمارت اربابي 1000 متري با سبک معماري هنرهاي زيبا را خريده و قبلاً متعلق به فيلمساز افسانه اي سيسيل بي. دميل بوده، به آرامي باز مي شود و محيط سرسبز و درختان انبوه محوطه نمايان مي گردند.



هيچ کس در محوطه نيست، همه جا ساکت است و فقط صداي آرام فواره ها شنيده مي شود که در يک رديف روي استخر شنا آبفشاني مي کنند. چند تا از درب هاي خانه باز هستند – مثل يک معما از يک داستان پريان – و از خود مي پرسم که بايد از کداميک وارد خانه شوم؟ داخل نيز آرام و هواگير است: همه پنجره ها باز هستند و نسيم به داخل مي وزد، شمع هاي کرمي و مبلمان سفيد و روشن همه جا ديده مي شوند. بالاخره جولي از سمت ديگر خانه ظاهر مي شود و با پيراهن گشاد و بلندي به رنگ سفيد به سمتم مي آيد. موهايش باز است و کفشي به پا ندارد. خيلي کم آرايش به چهره دارد و پوستش مي درخشد. لبخند مليحي مي زند که نشان از مهرباني و خيرخواهي ابدي او دارد.

ولي به محض اينکه شروع به حرف زدن مي کند، متوجه مي شويد که تصورات شما درباره جولي چندان هم صحيح نيستند. او يک الهه آسماني نيست. يک نيکوکار توانگر و متعالي هم نيست. وي آن آدمي که فکر مي کنيد وسواس کنترل داشتن بر ديگران را دارد نيست يا حداقل اينطور نشان نمي دهد. به نظرم او يک آدم نرمال، خونگرم، خودماني و حتي تا حدودي وراج مي آيد. قضيه اين عمارت بزرگ ولي خالي را اينطور توضيح مي دهد که او همراه با شش فرزندش چهار روز پيش به اين خانه نقل مکان کرده اند.

دليلش تاريخچه بلندآوازه يا معماري منحصر بفرد اين خانه نبود. وي مي خواست فوراً خانه اي پيدا کند که دورافتاده باشد و اتاق هاي زيادي داشته باشد؛ اين خانه که به قيمت حدوداً 25 ميليون دلار به فروش گذاشته شده بود، شش اتاق خواب و 10 سرويس بهداشتي دارد. پس از درخواست طلاقش از برد پيت در سپتامبر 2016، او و فرزندانش نه ماه در خانه اي اجاره اي زندگي کردند و اساساً چمدان هايشان را باز نکردند. بنابراين در اين خانه واقعاً هنوز چمدانش را باز نکرده و خودش هم داخل آن را خوب بلد نيست، تابحال مهمان نداشته و مطمئن نيست که مناسب ترين جاي خانه براي نشاندن مهمان و صحبت کردن با او کجاست.

با اين اوصاف از اتاقي به اتاق ديگر مي رود – آشپزخانه اي دارد که خودش به تنهايي مناسب يک فيلم سينمايي نانسي مِيِرز است و کتابخانه زيباي خاکستري اش يک نردبان بلند دارد و محبوب ترين جاي خانه از نظر خودش همينجاست – و همه جا را نشان مي دهد، يک پاگرد بزرگ پاي يک پلکان مارپيچ هست که يک ميز گرد با گلداني از گل هاي سفيد رويش خودنمايي مي کند. بالاخره به اتاق نشيمن مي رسيم که يکي از دوستان طراح صحنه اش آن را برايش دکوره کرده و دو کاناپه سفيد و چند بالش بزرگ در آن ديده مي شوند.

با کنجکاوي به بالش ها نگاه مي کند و مي گويد: «اصلاً نمي دونستم به اين بالش ها نيازه. دکوراسيون خونه و کلاً کارهاي خونه هميشه کار برد (پيت) بوده.» درست همين لحظه، داستي، سگ رات وايلر بزرگش، از راه مي رسد و با قطرات آبي که از شنا در استخر از آن مي چکد، روي کاناپه مي پرد و آن را خاکي مي کند. جولي آهي مي کشد و نيمه تلاشي مي کند تا با دستش خاک ها را بتکاند، بعد منصرف مي شود و جاي ديگري مي نشيند.

ظاهراً زندگي در خانه او به همين شکل است – خاکي، خودماني و نرمال. بچه ها مودب هستند ولي نه مودب ظاهري و ساختگي. زاهاراي 12 ساله که جولي او را "صخره محکم" خانواده توصيف مي کند، از پله ها پايين مي آيد. جولي بين جمله اش او را "زاز" صدا مي زند. درباره اينکه بقيه بچه ها کجا هستند با او صحبت مي کند. زاهارا سگ خيس را بغل مي کند. جولي مي خندد و درباره شناي داستي در استخر با او حرف مي زند. به آشپزخانه مي رويم، جايي که جولي براي خودش يک فنجان چاي درست مي کند. ويوين 9 ساله با يکي از دوستانش که شب را در خانه آنها خوابيده، وارد مي شوند. ويوين يک کوله پشتي جين با سنجاق هاي تزئيني به دوش دارد و جولي او را در آغوش مي کشد.

از دخترک مي پرسم اسمش "ويو" است يا "ويوين". با لبخندي مي گويد "هر دو!". وسايلش را روي کانتر مي گذارد و بيرون مي رود تا با دوستش بازي کند. جولي يک پتوي کوچک که تا حد نابودي پاره شده را بر مي دارد و با خنده توضيح مي دهد: «32 تا پتو داره. خيلي پتو دوست داره و اگه پتوش رو بشوري، خيلي خيلي عصباني ميشه. يه روز بهم گفت: "مامان پتوم يه مزه اي داره." من هم جواب دادم: "عزيزم، اين نشونه اينه که اين پتو واقعاً واقعاً بايد شسته بشه."»

جولي وسايل ويوين را مرتب مي کند و همان لحظه کل فنجان چايش روي کانتر مي ريزد. بيرون مي رويم و شايلو، 11 ساله و ناکس، 9 ساله، را مي بينيم که در حال بازي هستند. شايلو که دوست دارد مثل پسرها لباس بپوشد، يک کت کاموفلاژ، شورت بلند و کتاني هاي سياه سنگين، عليرغم گرماي تابستان، پوشيده است.

ناکس فوري به سمت جولي آمده و مي پرسد که کي قرار است سرسره آبي را راه بيندازند. جولي بغلش مي کند و مي گويد: «چطوره اول بگي: "سلام مامان"؟» و لحنش درست مثل هر مادر مهربان و از کوره در رفته ديگري در آمريکا است. تا اين لحظه فقط يک تابلوي شخصي – تصويري سياه و سفيد از شش فرزند خانواده که لبخند به لب دارند و حيوانات خانگي مانند سگ و موش و لاک‌پشت به بغل دارند - بالاي شومينه ديده مي شود.

جولي و پيت که 12 سال با هم بودند و به نظر مي رسيد با افتخارترين زوج رشد يافته هاليوودي هستند، در سپتامبر گذشته از هم جدا شدند. به گفته وکيل جولي، او ناگهان براي "سلامتي خانواده" درخواست طلاق داد و اعلام کرد که به دنبال حضانت انحصاري فرزندانش است که سه تا از آنها (مدوکس، پکس و زاهارا) فرزندخوانده و سه تاي ديگر (شايلو، ويوين و ناکس) فرزندان بيولوژيکي هستند. مدتي اوضاع آشفته بود تا اينکه در سفر با هواپيماي شخصي و دعواي لفظي و فيزيکي پيت با مدوکس، کارد به استخوان جولي رسيد. وقتي هواپيما روي زمين نشست، وي با بچه ها به خانه رفت و عملاً پيت را از خانه بيرون کرد. اين يک "جدايي مسالمت آميز و دوستانه" نبود.




يک ناشناس به مسئولين، اف. بي. آي. و اداره خدمات کودک و خانواده شهرستان لس آنجلس زنگ مي زند و تجسس و بازرسي هايي عليه پيت در مورد خشونت او با کودکان آغاز مي شود. خيلي زود بي گناهي اش ثابت مي شود و بعدها در مصاحبه اي با مجله جي کيو استايل (GQ Style) پيت مي گويد که جاي زخم گسيخته شدن ناگهاني خانواده اش از هم در قلبش هنوز تير مي کشد و اعتراف مي کند که مشکل جدي مصرف الکل داشته است.

شايعاتي هم شنيده بوديم درباره اينکه پيت با ماريون کوتيار رابطه داشته که هم خودش و هم کوتيار اين شايعات را تکذيب کردند. جولي از ديد مطبوعات زود قضاوت کرده ولي در مقابل، پيت با مصاحبه اي که با جي کيو استايل کرد و تمام گناهان و تقصيرها را به گردن گرفت، توانست دل ها و فکرها را از آن خود کند. اين دو در حال حاضر هنوز در حال مذاکره در مورد شروط طلاق شان هستند.

براي جولي، زندگي بسيار پر مسئوليت تر شده و با وجود بازيگري، کارگرداني، کارهاي انسان دوستانه و نيکوکارانه، مراقبت از شش بچه و تدريس حقوق زنان در دانشکده اقتصاد لندن، گويي همه چيز بطور تصاعدي برايش بزرگتر و پيچيده تر شده، زيرا حالا همه اين کارها را به تنهايي انجام مي دهد. از طرفي هرج و مرج زندگي روزمره و تنظيم قرار بازي بچه ها با دوستانشان، وقت دکتر، بستن و باز کردن چمدان ها و تنظيم وقت وعده هاي غذايي، هست و از طرف ديگر، هرج و مرجي عميق تر و عاطفي تر هست، وي در اين باره مي گويد: «اين مدت برام سخت‌ترين دوره بوده و تازه داريم يه نفسي مي کشيم. اين خونه پرشي بزرگ به سمت جلو براي ماست و همه مون داريم تلاشمون رو مي کنيم تا خانواده مونو درمان کنيم.»

واقعيت اين است که اين ضربه روحي شخصي با جديدترين فيلم شخصي اش همزمان شده است. جولي فيلم تکان دهنده اي در مقياسي عظيم کارگرداني کرده که اقتباسي از کتاب خاطرات لونگ آنگ (منتشر شده در سال 2000) با عنوان "اول پدرم را کشتند" (First They Killed My Father) درباره نسل کشي توسط "خِمِرهاي سرخ" است که در آن والدين آنگ و دو تا از خواهران و برادرانش و همچنين حدود دو ميليون کامبوجي ديگر که يک چهارم جمعيت آن کشور را تشکيل مي دهند، کشته مي شوند.

اين فيلم که تماماً در کامبوج و به زبان خمري فيلمبرداري شده، فيلم اوريجينالي محصول نتفليکس است که بزرگترين فيلم توليدي اين کشور است که از زمان جنگ تابحال ساخته شده و طبق گزارش هاي کامبوجي هايي که آن را ديده اند، اين فيلم يکي از فاش کننده ترين آثار هنري است که درباره اين فصل از تاريخ اين کشور ساخته شده، تاريخي که هنوز هم صحبت کردن درباره اش براي کامبوجي ها دشوار است. ولي اگر کامبوجي ها اين فيلم را چيزي مثل هديه مي دانند، پس حتماً يک هديه سپاسگزاري است. براي جولي، کامبوج جايي است که خانواده اش را بنا نهاده و جايي است که روحش را پاکسازي کرده و تبديل به زني شده که امروز مي بينيم.

اگر مي توانيد، آنجليناي دهه نود را به ياد بياوريد، دوران اوج ديوانگي "آنجي". جولي که آن زمان متخصص ايفاي کاراکترهاي فرار و تاريک بود و به نظر مي رسيد اين کاراکترها در واقع آينه اي از روحيه بيقرار و وحشي او باشند، سه جايزه گلدن گلوب براي نقش هايي که در فيلم هاي تلويزيوني بازي کرد برد و يک جايزه اسکار بهترين بازيگر زن در نقش مکمل براي بازي در نقش زني جوان با اختلال شخصيتي در فيلم "دختر از هم گسيخته" (Girl, Interrupted) بدست آورد.

وي علناً و بي رو در بايستي در مورد مصرف هروئين و آسيب زدن به خود و عشق و علاقه اش به چاقو صحبت مي کرد. او و همسرش، بيلي باب ثورنتون، خون خشک شده يکديگر را در گردنبندهايشان حمل مي کردند و در مورد روابط وحشيانه شان پز مي دادند. در مراسم اسکار سال 2000، جولي صحبت هاي تحريک آميزي درباره علاقه به برادرش جيمز کرد و صميميت شرم آورش با او را عموم مردم شاهد بودند. قطعاً جولي در سال هاي اوليه زندگي اش، درد و رنج هايي داشته – پدرش، جان وويت (بازيگر)، به مادرش، مارشلين برتراند، خيانت کرد و اين دو خيلي زود از هم جدا شدند. ولي اينها همه دردهاي دنياي اوليه بودند. تبديل شدن به "دختر جذاب" جديد هاليوود باعث شد که جولي نقش اول فيلم سينمايي "لارا کرافت: مهاجم مقبره" (Lara Croft: Tomb Raider) را بدست آورد که بر اساس بازي ويدئويي محبوبي به همين نام ساخته شد.




اين فيلم که نمونه اي از بيهوده ترين فيلم هاي هاليوودي است، در محلي واقع در کامبوج فيلمبرداري شد. در آنجا، جولي که در حباب بيخيالي و زندگي مرفه لس آنجلس و نيويورک بزرگ شده بود، شاهد بود که رنج واقعي چه شکلي است: فقر، از دست دادن اندام هاي بدن در انفجار مين هاي پنهان در زمين، ناپديد شدن و کشته شدن يک نسل از اقوام و آشنايان. در اين دنيا جايي براي ناراحتي هاي شخصي و ادا و اطوارهاي خودخواهانه نبود. و عليرغم ناملايمات و مصيبت هاي عميقي که اين مردم داشتند، جولي مي گويد: «من مردمي رو پيدا کردم که خيلي مهربون، خونگرم و زودجوش بودن و بله، خيلي هم پيچيده بودن. وقتي اينجا –در کشور خودمون- با ماشين مي گردي مي توني آدماي زيادي رو ببيني که خيلي چيزا دارن ولي اغلب شاد نيستن، ولي اونجا – در کامبوج – ميري مي بيني خانواده هايي هستن که زيرانداز و وسايل پيک نيک رو برمي دارن ميرن غروب خورشيد رو تماشا کنن.»

جولي ناگهان نسبت به دنيا کنجکاو مي شود و اين قضيه را از کشوري که در آن قرار داشته آغاز مي کند. روزي در سيم ريپ در کامبوج، از کنار جاده کتابي را به قيمت 2 دلار مي خرد که موضوعش خاطرات آنگ بود. اين يکي از فاکتورهايي بود که به جولي الهام بخشيد تا هدف والاتري بيابد. در سال 2001، تا جايي که مي توانست خود را به دانش بيشتري مجهز نمود و با سازمان ملل تماس گرفت و در نهايت سفير حسن نيت کميسارياي عالي سازمان ملل براي پناهندگان شد.

در يکي از اولين مأموريت هايش براي سازمان ملل، در سال 2002، به کامبوج بازگشت تا با کارکنان ان. جي. او. که به مسائل مربوط به مين هاي زميني رسيدگي مي کردند، ديدار کند. آنگ، نويسنده آن کتاب الهام بخش، يکي از آنها بود که بعد از جنگ به آمريکا نقل مکان کرده بود، ولي سال هاي بزرگسالي اش را به تلاش براي مشکلات کامبوج گذرانده بود. وي تابحال هيچکدام از فيلم هاي جولي را نديده بود، ولي جولي هم قطعاً شبيه به تصور هيچکس از يک ستاره سينمايي نبود. آنگ درباره اش گفته بود: «جولي يک انسان خيلي باحاله و اصلاً از اينکه خاکي يا کثيف بشه ناراحت نميشه.»

آنگ و جولي خيلي زود دوست شدند و نقشه کشيدند تا با هم به بخشي از کامبوج سفر کنند که پر از مين هاي زميني بود، جايي که آنگ از زمان جنگ تابحال آنجا نرفته بود. بنابراين دوره اي آغاز شد که بيشتر شبيه سکانسي از يک فيلم سينمايي به نظر مي رسيد، ولي اينطور نبود. آنها با چند نفر خنثي کننده مين قرار گذاشتند و با موتورهاي سبک و فقط يک چراغ قوه و چند تکه دستمال توالت اضافي راهي شدند تا اينکه بارندگي سنگين موسمي آغاز شد. آنها که سر تا پا خيس شده بودند، شب را روي ننوهاي معلق گذراندند. جولي قبل از به خواب رفتن دريافت که آنقدر به آنگ اعتماد دارد که از او مطلبي شخصي بپرسد، مطلبي مهم که مدتي بود به آن فکر مي کرد، يعني پذيرفتن يک يتيم کامبوجي به فرزندخواندگي.

جولي اينطور به ياد مي آورد: «به عنوان يه يتيم کامبوجي ازش پرسيدم آيا بهش بر مي خوره که کسي مثل من، يعني يه خارجي، اين کارو بکنه، يا اين چيز خوبيه» آنگ با تمام قلبش از اين قضيه حمايت کرد و بعدها در اين باره مي گفت: «آنجي نسبت به همه اطرافيانش رفتاري مادرانه داشت، نه فقط بچه ها، بلکه بزرگترها هم اين حسو داشتن. من دلم مي خواست اون منو به فرزندخواندگي بپذيره.

وقتي هشت سالم بود يتيم شدم و به همين خاطر فکر مي کنم وقتي تو همچين تجربياتي رو پشت سر ميذاري، هميشه يه بخشي از تو هست که آرزو داره تو زندگيش، والدين کامل و واقعي داشته باشه.» جولي مي گويد که اشتياق آنگ براي ايده فرزندخواندگي او، فاکتوري بوده که تصميمش را قطعي کرده است. اگر جواب آنگ متفاوت مي بود، جولي مي گويد: «ممکن بود تصميمم عوض بشه. ممکن بود اين کارو برام خيلي سخت کنه.» از آن زمان تابحال آنگ در زندگي جولي حضور داشته و حالا يکي از معدود دوستان نزديک و صميمي اوست.

جولي بي درنگ روال فرزندخواندگي را به جريان انداخت. چند ماه بعد، به بازديد از يک يتيم خانه در شهر باتام‌بنگ رفت و به خود قول داد که فقط به يک يتيم خانه برود و مثل خريد کردن در پاساژ، دور نزند. ولي همان موقع که در اتاق هاي يتيم خانه گشت مي زد و با بچه ها ديدار مي کرد، حس خوبي نداشت و در اين مورد مي گويد: «با هيچکدومشون حس پيوند داشتن نمي کردم. بعدش گفتن: "يه بچه ديگه هم هست"...» مدوکس کوچولو در جعبه اي که از سقف آويزان بود خوابيده بود. جولي به او نگاه مي کند و او به جولي مي نگرد و بعد «فقط گريه کردم و گريه کردم.»



و بدين ترتيب يک پروژه 15 ساله آغاز شد که در آن جولي برند خود را از نو ساخت و دنيايش را گسترده تر کرد، خانواده اش، حرفه اش و وجهه اش از اين رو به آن رو شدند. وي خانه اي در کامبوج خريد و شهروند کامبوج شد. در سال 2003، وي چيزي را تأسيس کرد که بعدها بنياد مدوکس جولي-پيت نام گرفت و اين بنياد متمرکز بر محافظت از محيط زيست کامبوج، سلامت، تحصيل و زيرساخت هاي آن بود. وي کارهايش براي سازمان ملل را بيشتر کرد و به چندين و چند مأموريت حقيقت يابي رفت، به خطرناک ترين و حساس ترين نقاط دنيا نظير سيه‌را لئون، افغانستان، عراق، بوسني و هائيتي سفر کرد و تا به امروز بيش از 60 مأموريت را به انجام رساند. جولي از ثورنتون (همسرش در آن زمان) که علاقه تازه يافته او را درک نمي کرد، جدا شد و فرزند دومش را از کشور اتيوپي به فرزندي پذيرفت و نامش را زاهارا گذاشت.

در سال 2004 بود که با پيت و سر صحنه فيلمبرداري فيلم سينمايي "آقا و خانم اسميت" (Mr. & Mrs. Smith) آشنا شد، يعني زماني که پيت هنوز همسر جنيفر آنيستون بود. براي جولي، آشنا شدن با پيت که پسر طلايي خوش چهره و خودماني هاليوودي بود، او را به سطح جديدي از شهرت رساند. با آنکه او همچنان روي اين حرف مانده است که رابطه آنها تا زمان جدايي پيت و آنيستون رمانتيک نبوده است، اين زوج وقت تلف نکردند و عشق شان را روي صفحات مجله دبليو نيز به نمايش گذاشتند و خاله بازي آنها با پنج بچه قلابي، 32 صفحه از اين مجله را به خود اختصاص داد.

آنيستون در اين ميان کاملاً ويران شد. ولي براي پيت، دوستي با جولي به اين معنا بود که بايد همه چيز را آنطور که جولي مي خواست پيش مي بُرد، حداقل اوايل اينطور بود. اين رابطه شروع زندگي نيکوکارانه برد پيت –در آفريقا، هائيتي و نيو اورلئانز- نيز شد و او رسماً مدوکس و زاهارا را به فرزندي پذيرفت. وي جولي را متقاعد کرد تا فرزندان بيولوژيکي نيز داشته باشند. در سال 2006 بود که شايلو در ناميبيا به دنيا آمد و دوقلوهايشان، ويوين و ناکس، در سال 2008 متولد شدند.

در اين بين، آنها پکس را از ويتنام به فرزندي قبول کردند. آنها خانه هاي بيشتري در فرانسه، اسپانيا، نيويورک و نيو اورلئانز خريدند. در حاليکه پيت، به عنوان بازيگر و تهيه کننده، يک فيلم معتبر و باپرستيژ را بعد از ديگري ("مهتاب"، "درخت زندگي"، "ماني‌بال"، "12 سال بردگي") کار مي کرد، جولي شانسش را با کارگرداني امتحان کرد و فيلم "در سرزمين خون و عسل" (In the Land of Blood and Honey) را درباره بوسني کار کرد، پروژه اي که ملهم از بعضي کارهايي بود که براي سازمان ملل در بوسني انجام داده بود.

اين دو با هم شکست ناپذير و توقف ناپذير به نظر مي رسيدند و دو تا از زنده ترين و خلاق ترين شهروندان روي کره زمين به نظر مي آمدند. چيزي نبود که آنها از پسش برنيايند. اين دو با خانواده هشت نفره شان مثل کولي ها به دور دنيا مي گشتند و کارهاي نيکوکارانه و هنري انجام مي دادند و هر جا که بودند خانه شان را مي ساختند. در سال 2014 و بيشتر به اين دليل که بچه هايشان خواسته بودند، با هم ازدواج کردند. آنها امکانش را داشتند که هر جا مي رفتند مربي و معلم براي بچه هايشان ببرند. ولي نظر جولي درباره تحصيل به معناي غرق شدن در دنيا واقعي بود، يعني درک اينکه نقش کوچک آنها در دنياي بزرگ چيست. براي مدتي همه اينها به زيبايي پيش رفت.




ادامه دارد...

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۲۰۹۳۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تست هوش ریاضی: تعداد تخم مرغ‌های باقی مانده چند عدد است؟

یک معمای جذاب در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود که بسیاری را گیج کرده است. 

معما این است:

من ۶ تخم مرغ دارم. ۲ تخم را شکسته‌ام، ۲ تخم مرغ دیگر را پخته‌ام و ۲ تای دیگر را خورده‌ام. حالا چند تخم مرغ باقی مانده است؟ 

 

پاسخ‌های زیادی برای این معما ارائه شده است که به نظر منطقی می‌رسند، اما چرا جواب آنها اشتباه است؟

پاسخ اشتباه ۱: برخی می‌گویند که برای پختن تخم مرغ باید ابتدا آن را شکست؛ بنابراین اگر ۲ تخم مرغ شکسته شود، سپس پخته شود و خورده شود، ۴ تخم مرغ باقی می‌ماند. اما این پاسخ نادرست است.

پاسخ اشتباه ۲: برخی دیگر می‌گویند ۴ تخم مرغ باقی مانده است، چون در کل ۶ تخم مرغ داشتیم، ۲ تا شکسته شد، ۲ تا پخته شد و ۲ تا خورده شد. اما چرا این جواب هم اشتباه است؟..
..
..
..
..

..

..

..

..

..

..

پاسخ درست: اگرچه ممکن است فکر کنید که پاسخ باید ۴ باشد، اما نکته ظریفی در سوال وجود دارد. جمله اول می‌گوید: “من ۶ تخم مرغ دارم. ” این جمله برای زمان حال است، در حالی که بقیه جمله‌ها برای زمان گذشته هستند؛ بنابراین با توجه به این نکته، جواب درست عدد ۶ است، زیرا هرچند شما در گذشته تخم مرغ‌ها را شکسته‌اید، پخته‌اید یا خورده‌اید، اما در زمان حال هنوز ۶ تخم مرغ دارید.

اگرچه این معما ساده به نظر می‌رسد، اما به دلیل تفاوت در زمان‌های فعل، بسیاری از افراد به اشتباه جواب می‌دهند. این نوع معما‌ها نشان می‌دهند که گاهی برای یافتن پاسخ درست باید به دقت به سوال نگاه کرد و تفاوت‌های ظریف در ساختار جملات را درک کرد.

منبع: خبرنامه

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • تست هوش ریاضی: تعداد تخم مرغ‌های باقی مانده چند عدد است؟
  • بازگشت کریم بنزما به رئال مادری برای درمان
  • رکورد صدور پروانه در بافت‌های فرسوده شکسته شد
  • طلسم پرسپولیس برابر سپاهان شکسته می‌شود؟
  • رکورد نوسازی مسکن در بافت‌های فرسوده شکسته شد
  • توزیع 180 بسته لبخند مادری در خراسان جنوبی
  • رکورد ساخت ایستگاه مترو در کرج شکسته شد
  • سد ورود بخش خصوصی به صنعت نفت و گاز شکسته شد
  • شکسته شدن سد در کنیا / بیش از ۱۲۰ نفر کشته شدند + عکس
  • مستندی درباره مادری که دو بازیگر نقش دو دختر گمشده اش را بازی می کنند